مغولهای مرموزی که امپراتوری روم را ساقط کردند!
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۷۳۷۲۴۸
فرارو- سقوط امپراتوری روم، به دورهای از تاریخ اروپا اشاره دارد که در آن امپراتوری روم غربی و پایتخت باشکوه آن در نیمه دوم قرن پنجم میلادی به دست اقوام صحراگرد شمال اروپا سرنگون شد. این واقعه یک رخداد بزرگ در تاریخ اروپا و حتی جهان محسوب میشود که در آن یک امپراتوری عظیم که داعیه رهبری تمدنی جهان را داشت سرانجام بدست کسانی سرنگون شد که آنها را وحشی و بی رحم توصیف میکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش فرارو، اقوام صحراگردی که از شمال اروپا تا دشتهای بی انتهای شمال آسیا به سمت شرق زندگی میکردند، همواره از سوی امپراتوری روم به عنوان اقوامی وحشی و بی تمدن توصیف میشدند که شایستگی آنها فقط بردگی و بکارگیری در اموری همچون ساخت و ساز و نظامی گری بود. هونها، گوتها و وندالها از جمله این اقوام صحراگرد شمالی بودند که امپراتوری روم در جنگی همیشگی با آنها قرار داشت، اما در در میان آنها ردههای خونی کمتر بدنام با منشاء بسیار مرموزتر نیز وجود داشت از قضا همانها هم امپراتوری روم غربی را به باد فنا دادند. این جنگجویان سوارکار هولناک، «آوارها» بودند که غلم ژنتیک سرانجام هویت آنها را برای ما آشکار ساخته.
به اشاره تاریخ، انبوهی از جنگجویان اسب سوار در سال ۵۶۷ یا ۵۶۸ پس از میلاد از شرق ظهور کردند و گروههای مختلف ژرمنی را از حوزه کارپات در جنوب شرقی اروپا بیرون راندند. بسیاری از اطلاعاتی را که ما از آنها میدانیم از متون تاریخ بیزانسی آمده است، منابعی رومی که همیشه نگاهی سرشار از ترس یا نفرت مغرضانه به آوراها دارد. حتی ادعاهای جالب توجهی را در این منابع میتوان دید که اصالت و هویت آورها را مورد تردید قرار میدهد و نگاهی حقارت آمیز به آنها ارائه میدهند.
با وجود این، خوشبختانه دادههای ما از این اقوام مرموز و کمتر شناخته شده، به لطف علم جدید در حال افزایش است. یک تجزیه و تحلیل ژنومی جدید از بقایای ۶۶ فرد کشف شده از گسترههای مختلف گورهای آوار اکنون نشان میدهد که آنها در واقع فرزندان یک فرهنگ آسیای مرکزی دور از شرق بوده اند و این میتواند اولین شواهد محکم از مهاجرتی را ارائه دهد که ممکن است در این منطقه وسیع اتفاق افتاده باشد. دکتر Choongwon Jeong، متخصص ژنتیک جمعیت دانشگاه ملی سئول، میگوید: «دادههای جدید نشان میدهد که آورها طی چند سال بیش از ۵۰۰۰ کیلومتر (۳۱۰۰ مایل) را از مغولستان تا قفقاز طی کردند و پس از ۱۰ سال در مجارستان کنونی ساکن شدند. در واقع، این سریعترین مهاجرت جمعی قومی در تاریخ بشر است که ما میتوانیم تا این لحظه بازسازی کنیم.»
دادههای جدید ژنتیکی، همراه با گزارشهای تاریخی، تایید میکند که خاستگاه اولیه آوارها منطقه روران Rouran بوده که اولین کنفدراسیون قبایل اولیه مغول میباشد که توسط یک خان اداره میشد. خاقانات اولیه که در اواخر قرن چهارم میلادی تأسیس شد، بیش از یک قرن و نیم بعد به دست گروههای رقیب ترکهای آسیایی افتاد و از همینجا بود که جرقه ظهور امپراتوری بزرگ ترک در شرق زده شد. تنها ۱۵ سال پس سقوط این خاقانات اولیه آوار در روران، دیپلماتهای رومی در شهرهای بیزانسی در گزارشهای خود به افرادی اشاره میکردند که خود را آوار مینامیدند که از حملات و فشار قدرت جدید ترکها به مناطق شرقی اروپا و حوضه کارپات پناه برده بودند. نتایج این بررسی ژنتیکی دقیق و شگفت انگیز بود؛ آوراها از همان نسل اولین خاقانات مغول بودند.
اما آوارها در این منطقه نیز آرام نگرفتند و در یک سری حملات در سراسر منطقه شرکت کردند که در نهایت به محاصره مشترک پایتخت بیزانس، قسطنطنیه، ختم شد. در همین زمان، یک مورخ بیزانسی مصری الاصل به نام تئوفیلاکت سیموکاتا استدلال کرد که این جنگجویان ماهر ممکن است آن چیزی که ادعا میکنند نباشند، و در واقع شاید از یک میراث ترکیبی تشکیل شده از دودمانهای بسیار نزدیک به سرزمین مادری شان باشند. این مورخ در کتاب خود مینویسد: «در واقع حتی تا زمان ما، شبه آوارها (زیرا درستتر است که از این اصطلاح استفاده کنیم) از نظر نسب تقسیم شده هستند. برخی از آنها نام قدیمی «وار» را دارند و برخی دیگر خود را «چونی» مینامند.» علی رغم این ادعا، متأسفانه آوارهای کارپات هیچ گزارش مکتوبی از خود به جای نگذاشتند تا ما بتوانیم سنجشی درخصوص نسب آنها داشته باشیم.
با این حال، آنها یک پرونده باستان شناسی دقیق از خود به جای گذاشتند. صدها سکونتگاه حاوی حدود صد هزار تدفین توسط محققان در طول دههها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاند و مجموعهای از دادهها در مورد نحوه زندگی، تدفین و جنگیدن آنها ارائه شده است. ما اکنون میدانیم که چگونه جامعه آنها از نظر فرهنگی متنوع بود، و این احتمالاً خود حاصل وجود تعداد زیادی اسیران آورده شده از سراسر بالکان بود که به عنوان نیروی کار و متخصص مورد استفاده قرار میگرفتند. در واقع، حالا بجای منابع مکتوب، این استخوانها هستند که بجای آنها با ما صحبت میکنند.
بر اساس شواهد جدید، شکی نیست که جمعیتی از سوارکاران با سرعت زیاد از آسیای مرکزی گریختند و سالانه صدها کیلومتر را طی کردند تا بین آنها و مهاجمان ترک خود فاصله ایجاد کند. اما زمانی که آوارها در خانه جدید خود مستقر شدند، به نظر میرسد به ایجاد پیوندهای خونی جدید دست زده باشند. نویسنده اصلی این مطالعه جدید، Guido Gnecchi-Ruscone، متخصص ژنتیک از موسسه ماکس پلانک برای علم تاریخ بشر، توضیح میدهد که چگونه تیم او شواهدی از تنوع فرهنگی در میان مهاجمان را کشف کردند.
وی میگوید: «علاوه بر وابستگی آشکار آنها به شمال شرق آسیا و منشأ احتمالی آنها به دلیل سقوط امپراتوری روران، ما همچنین میبینیم که نخبگان دوره آوار در قرن هفتم، ۲۰ تا ۳۰ درصد از اجداد غیر محلی جمعیت آنها را تشکیل میدهند که احتمالاً مرتبط با اقوام قفقاز شمالی و استپ آسیای غربی هستند، که میتواند نشان دهنده مسیر مهاجرت آنها از استپ در قرن ششم باشد.» متأسفانه علم ژنتیک تا آنجا پیش نمیرود که به دادههای فرهنگی پیوند بزند یا یک جدول زمانی دقیقی را ارائه کند، با این وجود به تقویت نظریه وجود یک خاقانات مغولی گمشده که هزاران مایل دورتر از سرزمین مادری خود به حیاتش ادامه داد و حتی تاریخ ساز نیز شد، کمک میکند.
با نزدیک شدن به پایان قرن هشتم، دیگر خبری از تهدید آوار نبود. آنها به همان سرعتی که در تاریخ پیدا شدند، از صحنه روزگار محو شدند. چند قرن بعد، نژادی از همان نسل، یعنی مغولها نیز پا به شرق اروپا گذاشتند، اما آنها نیز از پادشاه شارلمانی شکست خوردند و صحنه را همچون هم نژادهای خود در چند قرن پیش ترک کردند. اکنون ما میدانیم که آوارها از اولین خاقانات نجیب زاده مغولی بودند که با ظهور ترکان مجبور به ترک وطن شدند، اما هزارن کیلومتر دورتر خود را از تاریکی تاریخ خارج کرده و با سرنگونی امپراتوری روم شایستگیهای نظامی خود را به اثبات رساندند، هرچند که در اینجا و حتی تا همین اواخر هنوز کسی نمیدانست که آنها مغولی بودند. نتایج این پژوهش در نشریه Cell منتشر شده است.
منبع: sciencealert
نوشته: مصطفی جرفی-فرارو
منبع: فرارو
کلیدواژه: مغول امپراتوری روم باستان شناسی امپراتوری روم آوار ها داده ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۷۳۷۲۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ما جز با رعیتِ خود دیگر با کسی جنگ نداریم!
تین نیوز
این قول از ناصرالدین شاه فقط در کتاب "تاریخ بیداری ایرانیان" از ناظم الاسلام آمده است. ناظم الاسلام از روحانیون روشنفکر بود و کتاب او یکی از منابع اصلی تاریخ مشروطه به شمار می رود. کلاً مخالف سلطنت سنتی قاجار و به خصوص ناصرالدین شاه بوده است.ولی این دلیل نمی شود که دروغ گفته باشد. در حقیقت، به نظر من اگرچه در تاریخ نگاریش غرض داشته، ولی احتمالاً مرض نداشته و دروغ از خودش در نمی آورده. به هر حال، برویم سراغ خود کتاب و داستان را کامل آنجا بخوانیم . آنجا صحبت از یک "آقاشیخ علی" نامی است که به زعم ناظم الاسلام بسیار دانشمند بوده است و این نقل قول از شاه از طرف این آشیخ علی نقل شده است!از کتاب:
"آن مرحوم [آقا شیخ علی] گفت می توانم کالسکه ای اختراع کنم که او را کوک کنند یک فرسخ راه را طی کند،آن وقت چند دقیقه بایستد از چهار طرف درهای آن باز شود، از هر طرفی چند گلوله توپ خالی شود، آن وقت درهای آن بسته شود و به مکان خود برگردد، لکن اظهارِ این صنعت وقتی خواهد بود که پادشاه تهیّه ٔ قشون خود را دیده و متقبّل شود که با یکی از دوَل دشمن جنگ کند، لااقل شهرهای ایران را پس بگیرد. ناصرالدّین شاه گفت ما جز با رعیتِ خود دیگر با کسی جنگ نداریم و به اندازهٔ آن ها هم توپ داریم. لذا دماغ آن مرحوم سوخته و رفت در مازندران و در آنجا مشغول رعیتی و زراعت شد..." (تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، بخش اوّل، ص ۱۴۷)
عجب!کالسکه ای که کوک شود و یک فرسخ (حدود ۶ کیلومتر) برود و بعد به طور خودکار درهایش باز شود و در چهار طرف شلیک کند، و سپس همان یک فرسخ را (لابد با همان کوک) برگردد! شما را نمی دانم، ولی من که یاد خودرو آبسوز افتادم. احتمالاً حتی یکبار هم عملکرد توپ های آن زمان را هم از نزدیک ندیده بوده است (برعکس شاه، که درس نظامی دیده بود و حتی در کار با توپ و جهت گیری گویا تبحری داشته).
ولی کرامات آقاشیخ علی فقط همین مقدار نبوده است. در همان قسمت از همان کتاب ناظم الاسلام، جناب آشیخ علی ادعاهای دیگر هم داشته است که اینبار مرا به یاد مستعان 110 و کرونایاب انداخت. جناب آشیخ ساعتی به اسم شب کوک اختراع کرده بودند که: "هر کس آن اسم را بداند بی خطر بگذرد، و الا به چنگال ساعت گرفتار شود!" همچنین تفنگ ته پر را ایشان اختراع کرده بود، که ناصرالدین شاه به خاطر آن او را از ابوعلی سینا دانشمندتر دانست، ولی مع الاسف با بی حزمی آن را به خارجه می فرستد و فرنگیان آن را کپی می کنند!
البته دانش وسیع آقاشیخ علی فقط محدود به اختراعات نبوده، بلکه شخص ایشان ادیسون و جفرسون را در خود جمع کرده بوده است!پس کتابی نوشته در"قانون اسلام از عبادات و سیاسیات و عادات و معاملات" که در آن وظایف کلیه اصناف و طبقات خلایق و مقامات دولتی را هم شرح کرده،چنانچه اگر به آن کتاب عمل می شد ایران گلستان می شد! اما امین السلطان به شاه هشدار داد که اجرای آن قدرت شاه را از بین می برد، پس شاه خائف شد و نکرد!
ملتفید که داستان چیست! مشخص است که این آشیخ علی یک لافزن رویافروش بوده، احتمالا نصف متوهم،نصف شارلاتان! ترکیب مخترع ماشین آبسوز و (مثلاً) بیژن عبدالکریمی! سَلَف کامل همین مغزهای پربادی که در صد سال گذشته فراوان داشتیم. از همان "مخترعانی" که اگر توانستند ابلهان دولتی را می فریبند، و اگر نتوانستند ناله سر می دهند که چرا دولت از آنها و اختراعات بی بدیل شان حمایت نکرده است. ناصرالدین شاه شخصیت باهوش این داستان است که خیلی راحت می فهمد با کی طرف است و او را دست به سر می کند. اما ناظم الاسلام خیلی راحت فریب خزعبلات این شخص را می خورد! ناظم الاسلام اگر امروز بود می شد همان کارگردان تلویزیونی که مخترع خوروی آبسوز را به تلویزیون آورد، یا همان سردار سپاهی که با مستعان 110 خود را مسخره عام و خاص کرد.
حالا بالاخره آیا جمله فوق را ناصرالدین شاه گفته یا نه؟! کی می داند! اصلاً مهم نیست! یک لافزن دروغگو یا متوهم داستانی سرهم کرده است.ممکن است اصلا شاه چنین چیزی نگفته باشد، یا شاید هم به شوخی خواسته یک آدم گیر را از سر خودش باز کند. وقتی در بقیه سخنان مستند ناصرالدین شاه و اعمالش چیزی وجود ندارد که چنین احساس وطرز تفکری را نشان دهد، اصلاً و واقعاً اصلاً مهم نیست که آشیخ علی راست گفته یا دروغ! چیزی که مهم است این است که چگونه روشنفکران ما از آن زمان عاشق باد و گزافه گویی و رویافروشی بودند.مهم این است که هر روز با پخش مطالبی سخیف از راست و دروغ ، باید نیشی به آخرین پادشاه سنتی کشور زده شود، و همه هم با بدون هیچ دید انتقادی آنها را باور می کنند و منتشر می کنند.
آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید